مجبور شدم امروز پاشم برم این آموزشکده جدیده. صب تا ساعت دو اینا، البته انقققققققققققد کار بود که واقعن گذر زمانو حس نکردم، اما دوس نداشتم برم. صبم در نهایت بی حوصلگی حاضر شدم. چون دیشب بد و دیر خابیدم. مث دیوونه ها از پنج بیدار شدم. موهامم خیس بود. سردم شده بود. ولی حال نداشتم پاشم. دیگه همینجوری یذره از دیو دد ملولم میخاهم بلولم طور، زیر پتو موندم و بعد پاشدم چیزایی که باید میبردمو ریختم رو فلشو و همینجوری خیس خیس موهامو بستم. بعدم با شلوار گرمکن! و مانتوی مسخره رفتم. که البته کاملن به روم آوردن و گفتن شلوارشو!!! همچنین گفتن که خیلی کوتاهه مانتوت! و این چی every body, listen and repeat3...
ما را در سایت every body, listen and repeat3 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : avazedohol1 بازدید : 121 تاريخ : شنبه 15 آبان 1395 ساعت: 2:36